تاریخچه آموزش و پرورش در کهگیلویه و بویراحمد/ ورود آموزش و پرورش نوین به ایران/ دردسرهای ایجاد اولین مدرسه – قسمت هفتم
ایرانیان از قرن شانزدهم میلادی همزمان با حکومت صفوی به پیشرفتهای علمی و آموزشی اروپا آشنایی داشتند. از طرف دیگر دولت صفوی و اروپاییان در مقابل دشمن مشترکشان، عثمانی همگام بودند. سقوط ناگهانی دولت صفویه به وسیله افغانها از جهات متعدد پیامدش زیانبار و غیر قابل جبران است، از جمله اینکه امنیت فردی و جمعی […]
ایرانیان از قرن شانزدهم میلادی همزمان با حکومت صفوی به پیشرفتهای علمی و آموزشی اروپا آشنایی داشتند. از طرف دیگر دولت صفوی و اروپاییان در مقابل دشمن مشترکشان، عثمانی همگام بودند. سقوط ناگهانی دولت صفویه به وسیله افغانها از جهات متعدد پیامدش زیانبار و غیر قابل جبران است، از جمله اینکه امنیت فردی و جمعی از بین رفت، تفکر میلیتاریسم بر جامعه حاکم گردید. نظام ملوک الطوایفی دوباره رونق پیدا کرد، دستآوردهای فرهنگی و تمدنی دوران صفویه متوقف و تخریب شد. ارتباط فرهنگی و تمدنی با اروپا نزدیک به یک قرن کم رنگ و به فراموشی سپرده شد، تا اینکه در زمان جنگهای ایران و روسیه عباس میرزا، که فرماندهی کل قوای ایران را برعهده داشت، متوجه این واقعیت شد که علم و دانش جدید در اروپا موجب ترقی و پیشرفت این ممالک گردیده است. به همین دلیل او اولین گروه دانشجویان (۱۸۰۹م) (۱۱۸۸ش) را برای فراگیری علوم و فنون جدید روانه اروپا کرد، به دنبالش چند گروه دیگر را برای تحصیل به اروپا فرستاد اما اجل عباس میرزا را مهلت نداد و برنامههایش متوقف گردید. پس از گذشت دو دهه از زمان عباس میرزا، امیر کبیر نخست وزیر دوران ناصر الدین شاه ضرورت پیشرفت جامعه ایران را استفاده از دست آوردههای علمی و تمدنی اروپا میدانست. دانشجویانی را به اروپا فرستاد و در داخل کشور، دارالفنون را راهاندازی کرد، تأسیس دارالفنون در سال ۱۸۵۱م (۱۲۳۰ش) نقطهی عطف مهمی در تاریخ آموزش در ایران بود. ولی دشمنان داخلی و خارجی زمینه عزل و شهادتش را به وسیله شاه جوان و مستبد فراهم کردند. در این جا در مورد تأسیس مدارس جدید به سبک اروپایی به مطلب ذیل اشاره میشود. از دوران صفویه، انتقال اصول معارف از اروپا آغاز شد، تا اینکه اولین مدرسه جدید در سال ۱۲۱۲ ش، در ارومیه آغاز به کار کرد. همچنین در سال ۱۲۳۰ش، اولین مدرسه دولتی به نام درالفنون با رشتههای مهندسی، دواسازی، طب و جراحی، توپخانه، پیاده نظام، سواره نظام و معدن شناسی تأسیس شد. دارالفنون با تغییراتی «دارالمتعلمین مرکزی» دارای دو سطح مقدماتی و عالی بود، سطح مقدماتی، برای تربیت دبیران مدارس ابتدایی و در سطح عالی جهت تربیت معلمان مدارس دبیرستان فعالیت مینمود. برای نخستین بار، مبلغان مسیحی در کارهای آموزشی و پزشکی فعالانه وارد شدند. شواهدی در دست است که مسیونرهای آلمانی در حدود (۱۸۳۰م) (۱۲۰۹ش) در تبریز و شیراز مدارسی برای مسیحیان تأسیس کردند، گرچه این مدارس بیش از چند سالی دوام نیاورند.
هرچه زمان به جلو میآمد در افکار عمومی جامعه ایران اشتیاق و ضرورت دستیابی به علم و دانش اروپا افزایش مییافت، به ویژه روش آموزش الفبایی به سبک جدید، یادگیری و خواندن و نوشتن را در عرض چند ماه به شاگردان میآموخت، که در مقایسه با آموزش نظام ملامکتبی ایران از نظر زمان و پیشرفت سواد آموزی قابل مقایسه نبود. یک مورخ نامدار ایرانی در مورد ضعف آموزش ملامکتبی مینویسد:
از آنسوی در مکتبها برای یاد دادن الفبا یک شیوه نارسا و نادرستی در میان بود، یکسال کمابیش میخواست تا شاگردان الفبا را نیک بشناسند و کلمههایی را خواندن و نوشتن تواند، بچه چون بمکتب رسیدی نخست درس الفبا خواندی، و پس از آن «جزو عم» را از سورهی «قل اعوذ» آغاز کردی… از آنسوی درنگ شاگردان در مکتب، و رفتار ایشان با یکدیگر، و رفتار آخوند مکتب دار با آنان ستوده نبودی، شاگردان دو تشکچه گسترده به روی زمین، پهلوی هم نشستندی… شاگردان با هم ببازیها و شوخیها پرداختندی، و هر کدام که درس را روان پس ندادی یا خط را نیک ننوشتی چوب بدستها یا پاهایشان زده شدی.
محقق دیگری در مورد ضرورت ایجاد آموزش و پرورش جدید مینویسد:
۱- ارتباط و آشنایی با مغرب زمین و فرهنگ آن
۲- ظهور قشرهای جدید اجتماعی
۳- مشارکت بیشتر مردم در سرنوشت سیاسی و فرهنگی جامعه
۴- حرکت جامعه ایران به سوی صنعتی شدن
۵- ارج نهادن به میراث فرهنگی و حفظ و انتقال آن
۶- نیازها و تقاضاهای روز افزون اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی
۷- عدم همخوانی نوعی آموزش و پرورش سنتی با نحوه آموزش و فرهنگ جهانی.
۸- ناتوانی آموزش سنتی در برآوردن توقعات معقول امروزی افراد جامعه
به این ترتیب توضیحات محققان فوق بیان کننده آن است که رفع نیازهای علمی و فرهنگی جامعه با آموزش سنتی امکان پذیر نبوده و به همین جهت نخبگان و رهبران فکری ضرورت استفاده از سبک آموزش نوین اروپایی را دریافتند. میرزا حسن رشدیه تبریزی که به عنوان بنیانگذار مدارس جدید ایران مشهور است، روحانیزادهای بود که در دوران جوانی تحت تأثیر گفتار روزنامه اختر چاپ استانبول قرار میگیرد که گفته بود: در اروپا از هر هزار نفر، یک نفربیسواد ولی در ایران از هر هزار نفر یک نفر باسواد است. همین موضوع باعث میشود ک ایشان به لبنان برود و در آنجا آموزش الفبای جدید را آموخته، دبستانها را مشاهده و شیوه آموزگاری را بیاموزد، وقتی به تبریز برگشت، تصمیم گرفت مدرسهای به شیوه جدید تأسیس کند. محققی مینویسد: اولین دبستان به سبک جدید در سال ۱۳۰۵قمری (۱۲۶۷ش) در تبریز توسط میرزاحسن رشدیه و متعاقب آن در سال ۱۳۱۳ هجری قمری (۱۲۷۶ش) یک باب دبستان توسط وی در تهران تأسیس گردید.
به هر حال شروع منظم و پیگیر فعالیتهای آموزشی مدرن در ایران خصوصاً در حوزهی آموزش ابتدایی با فعالیتهای رشدیه، یکی از نمایندگان جناح تجددطلب همراه است. رشدیه که خود در دارالمعلمین بیروت تحصیل کرده بود، به دعوت ناصرالدینشاه برای احداث مدارس نوین به ایران آمد (مقایسه نقش نخبگان در فرایند نوسازی ایران و ژاپن ـ ناهید مطیع، ۱۳۷۸، ص ۵۵).
پس از تأسیس مدرسه در تبریز، میرزا حسن رشیدیه با مخالفت و دشمنی طرفداران نظام ملامکتبی قرار گرفت، ایشان مجبور شد چند مرتبه مکان مدرسه را جابجا کند، ولی مخالفان بر او خرده میگرفتند، که الفبای دیگری آورده است. در این مورد آقای کسروی مینویسد: با پول خود اطاقهای پاکیزهای ساخت و آنجا را دبستان گردانیده، نیمکت و تخته سیاه و دیگر افزارها فراهم گردانید و شاگردان هم آمدند. دیرگاهی در اینجا بود، ولی چون ملایان ناخشنودی مینمودند روزی طلبهها به آنجا ریختند و همهی نیمکتها و تختهها را در هم شکستند و دبستان را بهم زدند…
با وجود اینکه مظفرالدین میراز ولیعهد، در تبریز از تأسیس مدارس جدید حمایت میکرد، ولی میرزا حسن رشدیه پس از حادثهی فوق تبریز را اجباراً، ترک کرد و به قفقاز و مصر رفت تا اینکه، میرزاعلی خان امین الدوله که یک اصلاح طلب محسوب میشد، به استانداری آذربایجان میرسد و از جریان مدرسه و پیشرفت آموزشی آن آگاه میشود، طی تلگرافی میرزا حسن رشدیه را به تبریز فرا میخواند و با کمک امین الدوله، یک مدرسه شش کلاسه راهاندازی میکنند، بطوریکه امین الدوله هزینه لباس و ناهار دانشآموزان را پرداخت میکرد، پس از مدتی همراه با امین الدوله به تهران میآید و اولین مدرسه به سبک جدید را در سال ۱۲۷۶ ش، در تهران تأسیس میکند و چون امین الدوله نخست وزیر مظفرالدین شاه میگردد، باعث پیشرفت مدارس جدید در کشور میشود. پس از مدتی مدارس جدیدی در تهران و شهرستانها راهاندازی میشود. ولی تأسیس مدارس جدید آسان نبود و با مزاحمتها و مشکلات روبرو میشد… البته این تغییر و تحول نظام آموزشی به راحتی صورت نپذیرفت، به طوریکه میرزاحسن رشدیه، مؤسس اولین دبستان در ایران، بارها با مشکلاتی از قبیل: تخریب ساختمان مدرسه، ضرب وشتم، تهدید به قتل و تبعید مواجه شد.
رشدیه پس از ورود به تبریز اولین مدرسه ابتدایی را در سال ۱۳۰۵ ق. تأسیس کرد. اما مکتبداران که دکان خود را کساد دیدند و پیشرفت مدرسهی جدید را مخالف مصالح خود دانستند، به جنب و جوش افتادند و رئیسالسادات یکی از علما را وادار نمودند رشدیه را تکفیر و فتوای انهدام مدرسهی جدید را صادر نماید.
بدین ترتیب اوباش با چوب و چماق به خدمت شاگردان و معلمین رسیدند. رشدیه شبانه به مشهد فرار کرد. پس از ششماه به تبریز بازگشت (رئیسالسادات مرده بود) و برای دومین بار مدرسه را دایر نمود ولی دوباره توسط مخالفین مورد هجوم قرار گرفت و بسته شد. وی اجباراً دوباره به مشهد فرار کرد. پس از چندی به تبریز بازگشت و مجدداً مدرسه را بنا گذاشت.
این بار طلبههای علومدینی مدرسهی صادقیه به تحریک مکتبداران جاهل که منافع خود را در خطر جدی میدیدند به مدرسه ریختند، به غارت پرداختند و رشدیه را در صورت ادامهی کارش به قتل تهدید نمودند. وی باز هم به مشهد فرار کرد.
پس از چندماه مجدداً به تبریز آمد و با اطفال فقرا و ایتام، مدرسه را دایر و شمارش شاگردان را به ۳۵۷ و شمار معلمان را به ۱۲ نفر رسانید. مکتبداران پریشان شده و به پدر وی اولتیماتوم دادند. ملامهدی نیز صلاح فرزند خود را چنین دید که فعلاً مدرسه را منحل و به مشهد برود. رشدیه پس از مدتی برای بار پنجم به تبریز آمد و مدرسه را مجدداً بنا نهاد. این بار مکتبداران و کهنهپرستان سخت عصبانی شده و به مدرسه هجوم برده، کودکان را مجروح و یکی را شهید کردند. رشدیه مجدداً به مشهد گریخت. در مشهد نیز مدرسهای تأسیس کرد، ولی مکتبداران مشهد به مدرسهی جدید ریخته و با چماق به جان او افتادند و دستش را شکستند و مدرسه را غارت کردند. پس از چندی به تبریز رفت و در آنجا مجدداً مدرسهای بنا نهاد. این مدرسه علیرغم مخالفتها به مدت ۳ سال دوام یافت. در این مدرسه کلاسی برای سالمندان نیز دایر کرد و در مدت اندکی تدریس خواندن و نوشتن را به آنان آموخت. این عمل رشدیه باعث شد که اکثریت مردم تبریز هواداران وی گردند و مکتبداران در اقلیت قرار گیرند. وی از مکتبداران خواست که برای تعلیم روش جدید نامنویسی کرده و پس از اتمام تحصیل اقدام به تأسیس مدرسه نمایند، ولی تا مدتی کسی جرأت چنین کاری را نداشت. مخالفین چون نتوانستند به تحریک عوام بپردازند، این بار قصد جان رشدیه را نمودند و شبی در گذرگاه چند تیر به او شلیک کرده که وی را مجروح ساخت و دوباره مدرسه بسته شد. پس از بهبودی هرچه کوشید مدرسه تأسیس کند، هیچ کس جرأت نداشت خانهی خود را به او اجاره دهد. این بار از پول فروش مزرعهای که داشت با اجازه علمای نجف، مسجد شیخالاسلام را برای هفتمین بار مدرسه نمود. مظفرالدینشاه که در این هنگام ولیعهد و در تبریز بود وی را تشویق نمود. کار مدرسه بالا گرفت تا اینکه یکی از عالم نمایان که در جلسه امتحان آخر سال حضور داشت و از پیشرفت شاگردان در شگفت شده بود، ادامه کار مدرسه را خلاف شرع اعلام کرد. چون از او علت خواستند گفت نوباوگانی که به این سرعت و سهولت مطالب به آن بزرگی را فرا میگیرند، مسلماً بعدها از دین برخواهند گشت و به سوی کفر روی خواهند آورد. بدین فتوی عدهای اوباش از مسجد علیآقا یزدی با نارنجک اقدام به منفجر نمودن مدرسه نمودند…
پس از چندی امینالدوله که به نیکنامی و وطنپرستی شهرت داشت، به والیگری آذربایجان منصوب شد. از آن به بعد چون وی از رشدیه حمایت میکرد، مخالفین نتوانستند کاری از پیش ببرند، ولی در عین حال بارها رشدیه را متهم به بابیگری و بیدینی کردند. تا سال ۱۳۱۹ ق. مدارس تبریز پیشرفت کامل نموده بود. مدرسهی کمال، بصیرت، ثریا و اقبال تازه افتتاح شده بود و مدرسه رشد و قدس نیز اگرچه در مسجد بودند، پیشرفت کامل داشت. اما مخالفان در پی بهانهای بودند که این مدارس را از بین ببرند. در این میان مسیو «پریم» بلژیکی رئیس گمرک و مسئول نان و غلهی شهر بود و از مخالفان گران شدن نان. در این حال سیدمحمد یزدی از علمای سنتگرا به مخالفت با رشدیه و مدارس تبریز همت بست و در مساجد گفت نان و گوشت شما به دست بیگانه و اطفال شما به دست کفارند. در نتیجه مردم نادان به طرف مدارس هجوم بردند و مدرسه کمال ویران شد. مدرسه لقمانیه غارت شد و به طور کلی همگی مدارس نابود شدند. پس از این بعضی از مدارس به شکل مکتب تغییر شکل دادند.
کسروی در این باره مینویسد: در تهران تا دیری تنها یک دبستان (رشدیه) میبود. ولی پس از زمانی، در سایه رو آوردن مردم دبستانهای دیگری بنیاد یافت. نخست برخی از ملایان در اینجا دشمنی مینمودند، و کسانی از آنان میخواستند به هواداری از الفبای کهن کتاب نویسند، ولی در این میان دو تن از ملایان نیکنام، خود پشتیبان دبستان گردیدند: یکی از آن دو، شادروان شیخ هادی نجم آبادی بود که خود مرد دانشمند و آزاد اندیشه و نیکی بود. پس از برافتادن امین الدوله، سرکشی و پشتیبانی دبستان رشدیه و نگهداری آن را به گردن گرفت، دیگری شادروان سید محمد طباطبایی بود که خود بنیاد دبستانی بنام «اسلام» را نهاد و تا توانست از هواداری و واداشتن مردم به هواداری باز نایستاد. پشتیبانی این دو تن بکار دبستان زبان دیگران را بست…
شیخ هادی نجمآبادی (۱۹۰۲–۱۸۳۴ م)، از علمای بزرگ و روشنفکر عصر ناصرالدین شاه بوده و نقش بسزایی در بیداری و آگاهی طبقات مختلف جامعه ایران قبل از انقلاب مشروطه داشته است. بطوریکه میرزا رضای کرمانی قاتل ناصرالدین شاه، او (نجم آبادی) را آدمساز معرفی میکند. این روحانی اندیشمند، در گسترش و رونق آموزش مدرسهای و معارف علمی در میان جامعه روحانیت منحصر به فرد میباشد. محققی در این مورد مینویسد؛ نجم آبادی گذشته از پرداختن به امور فقهی علاقه خاصی به راهاندازی نهادهای مدرن در ایران داشت. در میان فعالیتهای اجتماعی و فرهنگی وی میتوان از برپا کردن مدارس آموزشی برای ایتام و فرزندان بیسرپرست در (۱۳۱۵ه ق)، به نام مدرسه خیریه و مدرسه سادات و راهاندازی بیمارستان وزیری یاد کرد. بیگمان برجستهترین کار او، پشتیبانی از مدرسه رشدیه و بر سر هم مدارس جدید بوده است.
علاوه بر آن چون در ابتدا حکومت، حمایتی از تأسیس مدارس نمیکرد، و تأمین هزینه مدارس از نگرانیهای میرزا حسن رشدیه بود، مرحوم نجم آبادی به رشدیه دلگرمی میداد و در ملاقات خود به او گفت: از افزایش هزینه مدارس ترسی به خود راه ندهید. من هزینه دانشآموزان بیبضاعت را میپذیرم. در زمانی که رشدیه در مسافرت مکه بود مرحوم نجم آبادی مدارس را اداره میکرد.
با وجودی که کارشکنی انجام میگرفت، دبستان سال به سال بیشتر میگردید، بطوریکه در سال ۱۲۷۹ش، بیست و یک دبستان در کشور تأسیس گردید، هفده مدرسه در تهران و در شهرهای تبریز، مشهد و بوشهر و رشت، هر کدام یک مدرسه افتتاح شد، همهی این مدارس توسط مردم تأسیس میگردید، و دولت نقشی نداشت. مردم از اینکه دیدیند شاگردان مدارس جدید در ظرف سه ماه الفبا را یاد گرفته و میتوانند بنویسند، خوشحال میشدند. اولیاء دانشآموزان بذل و بخشش نموده و جشن برگزار میکردند. در همان سالها انجمن معارف که با همت و تلاش نیروهای اصلاح طلب، از جمله شهید ملک المتکلمین تشکیل گردید. با همراهی بعضی از دولتمردان قاجار تا زمان انقلاب مشروطه، نزدیک به ۶۰ مدرسه جدید در کل ایران تأسیس گردید. آقای زین العابدین مراغهای هم که یک بازرگان روشنفکر ایرانی در خارج بود، کمک مالی به چند دبستان کرد، علاوه بر آن نقشههای جدید دنیا و بستههای کاغذ و کتابها برای دبستانها ارسال داشت.
*تیم تحقیق و پژوهش گروه فرهنگی روزنامه امید مردم
برگرفته از کتاب “بـررسی و تدویـن تاریـخچه آمـوزش و پـرورش سنتی (ملامکتبـی) و کلاسیک (مدرسـهای) استان کهگیلویه و بویراحمد” نوشته “الهبخش آذرپیوند و احمد آذرپیوند”
قسمت های قبلی این یادداشت
تاریخچه آموزش و پرورش در کهگیلویه و بویراحمد/ آغاز آموزش و پرورش از مناطق گرمسیری استان- قسمت اول
تاریخچه آموزش و پرورش در کهگیلویه و بویراحمد/ آموزش و پرورش در ایران باستان- قسمت دوم
تاریخچه آموزش و پرورش در کهگیلویه و بویراحمد/ خوانین علیه باسواد شدن مردم- قسمت چهارم
تاریخچه آموزش و پرورش در کهگیلویه و بویراحمد/ بررسی نظام آموزشی ملامکتبی- قسمت پنجم